سال نو مبارک

با سلام خدمت دوستان گرامی

گلها همه با اذن تو برخواسته اند / از بهر ظهور تو خود آراسته اند
مردم همه در لحظه تحویل ، بی شک  / اول فرج  تو را از خدا خواسته اند

نوروز ۸۹ مبارک ، به امید ظهور صاحب الزمان


عید واقعی از آن کسی است که آخر سالش را جشن بگیرد نه اول سال را


چهار دعای برتر لحظه تحویل سال /  اول دعا برای ظهور آن بی مثال
دوم تمام ملت بی ضرر و بی ملال / سوم رسیدن ما به قله های کمال
چهارم تمام جیب ها پر از پول ، اما حلال


آنان که هر روز تدارک اردوی آسمانی میبینند ، پر شکوهترین اوقات فراغت را دارند
پرشکوه ترین تعطیلات نصیبتان باد


سعادت ، سخاوت ، سربلندی ، سروری ، سلامتی ، و سرور
که بهترین هفت سین زندگی است را برای شما دوستان عزیز آرزومندم


نه زمستانی باش که بلرزانی و نه تابستانی باش که بسوزانی
بهاری باش که برویانی … بهار 89 مبارک

سلام

سلام به دوستان خوبم، همکلاسیهای عزیز، مهندسین گرامی...

چرا بجز حاج حامد و فرهاد و حبیب  و مسیح و کمی تا قسمتی هم سعید خبری از بقیه نیست...

بابا ما که چهار ماهی میشه شیفت عصر هم بچه داری میکنیم و سرمون شلوغه شما چرا؟...

راستی خدا به ما یک دختر داده اسمش هم پرنیان گذاشتیم .

روح ا... ویسوئی که بعد از ازدواجش خبری ازش نیست...

حاج مهدی (دودانگه را میگم) اونم خیلی کمرنگ شده...

آغو مهدی (رشید آبادی) خدمته تو استراحتش سرش خیلی شلوغه!...

مسیح مقدس هم تو کار شبکه 20KV ...

حبیب و رحیم  و  سعید و حاجی هم که تو کارای آکادمیکن...

یاسرو تهرون که ماموریت بودم اومد دنبالم یه سر رفتیم خونشون...

آغو محمد (نعمت الهی) یه بار تلفنی زنگ زد جنوب مهندس ناظر یه شرکته...

سینا هم گهگاهی سر و کلش پیدا میشه و فرهاد و تایید میکنه!...

فرهاد آریا هم جهرم مهندس برق  راه اندازی یه پروژن...

امین آغو هم مثال آق روح اله...

حاج یوسف  و آقای رضایی و محسن خان و مجید و محمد آغو و ... هم خبری ازشون ندارم.

درپایان اگر کسی یادم رفت ببخشه دیگه...

موفق باشید و سرافراز...

پسرک نابینا

پسر نابينايي روي پله ساختمان نشسته و کلاهي جلوي خود گذاشته بود که تعداد کمي سکه در آن بود، نوشته اي هم جلوي خودش گذاشته بود با اين مضمون:« من کور هستم، به من کمک کنيد.»

پسرک نابینا

مرد رهگذري چند سکه از جيبش درآورد و درون کلاه ريخت، بعد نوشته  را برداشت و نوشته را تغییر داد و دوباره در جلوی پسرک نابینا قرار داد.

مدت کمي گذشت و کلاه پسر پر از پول شد. آدم هاي بيشتري به پسر نابينا کمک مي کردند. بعدازظهر آن روز مرد رهگذر که نوشته پسرک را عوض کرده بود، بازگشت تا ببيند چه اتفاقي افتاده است.

پسر نابينا صداي پاي رهگذر را شناخت و پرسيد:« شما هماني نيستيد که نوشته مرا امروز عوض کرديد؟ چه چيزي نوشتيد؟» رهگذر گفت:« من فقط واقعيت را نوشتم. من هماني را گفتم که تو گفته بودي، اما به زباني ديگر»
آنچه مرد نوشته بود اين بود:« امروز روز زيبايي است و من نمي توانم آن را ببينم.»

فکر مي کنيد نوشته اولي و دومي يک چيز را مي گفتند؟

درست است که هر دو مي گفتند پسر نابينا است، اولی به سادگي مي گفت که پسر نابينا است، اما دومي به مردم مي گفت که چقدر خوشبختند که کور نيستند.

تعجبي ندارد که نوشته دومي تاثير گذارتر بوده است.

نتيجه اخلاقي

شکر گذار آنچه داري باش.
هنگامي که زندگي 100 بهانه براي گريه کردن به تو مي دهد، تو به زندگي 1000 دليل براي لبخند زدن نشان بده.

منبع: tntmoney.wordpress.com

استخدام شركت ملي پالايش و پخش فرآورده هاي نفتي ايران

http://www.e-reg.ir

به عکس زیر نگاه کنید چه میبینید؟

ادامه نوشته

ایا خطرات استفاده از کولر خودرو را می دانید؟

لطفا" بلافاصله بعد از وارد شدن به داخل خودرو سیستم تهویه هوا را روشن نکنید..

 پس از وارد شدن به داخل خودرو، پنجره های خودرو را پایین کشیده و صبر کنید تا هوای داخل خودرو عوض شود، بعد ازچند دقیقه می توانید سیستم تهویه مطبوع  خودرو را روشن نمایید.

ایا می دانید دلیل انجام این کار چیست؟

ادامه نوشته

مرد جوان و كشاورز

مرد جواني در آرزوي ازدواج با دختر كشاورزي بود.
كشاورز گفت برو در آن قطعه زمين بايست.

من سه گاو نر را آزاد مي كنم اگر توانستي دم يكي از اين گاو نرها را بگيري من دخترم را به تو خواهم داد.

مرد قبول كرد.

در طويله اولي كه بزرگترين بود باز شد. باور كردني نبود بزرگ ترين و خشمگين ترين گاوي كه در تمام عمرش ديده بود. گاو با سم به زمين مي كوبيد و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را كنار كشيد تا گاو از مرتع گذشت.

دومين در طويله كه كوچك تر بود باز شد. گاوي كوچك تر از قبلي كه با سرعت حركت كرد. جوان پيش خودش گفت: منطق مي گويد اين را ولش كنم چون گاو بعدي كوچك تر است و اين ارزش جنگيدن ندارد.

سومين در طويله هم باز شد و همان طور كه فكر مي كرد ضعيف ترين و كوچك ترين گاوي بود كه در تمام عمرش ديده بود.
پس لبخندي زد و در موقع مناسب روي گاو پريد و دستش را دراز كرد تا دم گاو را بگيرد...
اما گاو دم نداشت!
نتيجه :

زندگي پر از ارزش هاي دست يافتني است اما اگر به آن ها اجازه رد شدن بدهيم ممكن است كه ديگر هيچ وقت نصيبمان نشود. براي همين سعي كن كه هميشه اولين شانس را بربايي.

منبع : وبلاگ خانه مديران جوان

تبریک سال نو

رسيد مژده كه آمد بهار 
و سبزه دميد


آموزه هايي براي خوب زندگي كردن

سه ظرف محتوي آب را روي آتش قراردهيد. درظرف اول چند عدد هويج ، درظرف دوم چند عدد تخم مرغ و درظرف سوم چند دانه قهوه بريزيد. پس از15دقيقه قرارداشتن ظرفها روي آتش، محتويات آنها را خارج كنيد.  هويج هايي كه قبلا سفت بودند.  اكنون نرم شده اند. تخم مرغهايي كه درونشان  قبلا نرم بود اكنون سفت شده اند. دانه هاي قهوه ناپديد شده اند. ولي آب داخل ظرف سوم ، رنگ و طعم قهوه را به خودگرفته است.

Ø     زندگي هميشه آسان نيست.

Ø     زندگي هميشه راحت نيست.

Ø     گاهي اوقات ، زندگي سخت است.

Ø     حال در مورد زندگي فكركنيد.

ادامه نوشته